English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
sole agent U نماینده منحصر بفرد
sole representative U نماینده منحصر بفرد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
individuals U منحصر بفرد متعلق بفرد
individual U منحصر بفرد متعلق بفرد
sole U منحصر بفرد
unique U منحصر بفرد
uniquely U منحصر بفرد
particular U تک منحصر بفرد
soles U منحصر بفرد
exclusive U منحصر بفرد گران
sole offspring U فرزند منحصر بفرد
unique solution U راه حل منحصر بفرد
suigeneris U اختصاصی منحصر بفرد
single value U ارزش منحصر بفرد
unique solution U جواب منحصر بفرد
singleton U یک سطرشعر یا بند منحصر بفرد
monotypic U دارای نوع منحصر بفرد
phoenixes U مرغ افسانهای منحصر بفرد عنقا
phoenix U مرغ افسانهای منحصر بفرد عنقا
handler U برنامهای با یک کار منحصر بفرد که کنترل یک ورودی
handlers U برنامهای با یک کار منحصر بفرد که کنترل یک ورودی
commision agent U نماینده حق العمل کار نماینده یا عاملی که بصورت درصد به او پرداخت میشود
surrogates U نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
surrogate U نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
visiting correspondent U نماینده بازدید کننده مجاز نماینده مجاز رسانههای گروهی برای بازدید از صحنه عملیات یا قسمتهای ارتشی
straightlaced U منحصر
limited U منحصر
straitlaced U منحصر
limitary U منحصر
one U منحصر
ones U منحصر
nonpar <adj.> U منحصر بفردی
exclusive U منحصر به فرد
singular U منحصر بفردی
sole owner U مالک منحصر
singularity U منحصر بفردی
limit U منحصر کردن
elements U یک عنصر منحصر به فرد داده در آرایه
element U یک عنصر منحصر به فرد داده در آرایه
He's one of a kind. U او [مرد] آدمی منحصر به فرد است.
current expenditure U هزینهای که فایده ان منحصر به یک دوره مالی باشد
cyclones U منطقهای با فشار بارومتری کم و گردبادهای منحصر به فرد
cyclone U منطقهای با فشار بارومتری کم و گردبادهای منحصر به فرد
curie point U دمای بحرانی منحصر به فردبرای هر ماده که بالاتر از ان مواد فرومانیتیک خاصیت مغناطیسی دائم یاموقت خودرا ازدست میدهند
agent U نماینده
indicatory U نماینده
delegating U نماینده
indicant U نماینده
delegates U نماینده
deligate U نماینده
delegated U نماینده
nominee U نماینده
nominees U نماینده
attorney U نماینده
attorneys U نماینده
mercantile agent U نماینده
proctor U نماینده
commissioner U نماینده
commissioners U نماینده
agents U نماینده
proxy U نماینده
depts U نماینده
dept U نماینده
indicator U نماینده
doer U نماینده
delegates U نماینده ها
representatives U نماینده ها
agencies U نماینده
agency U نماینده
factor U نماینده
factors U نماینده
doers U نماینده
representative U نماینده
deputy U نماینده
deputies U نماینده
delegate U نماینده
representatives U نماینده
law agent U نماینده قضایی
law agent U نماینده حقوقی
manufacturers' agent U نماینده سازنده
internunico U نماینده پاپ
insurance agent U نماینده بیمه
customs agent U نماینده گمرکی
expessive U حاکی نماینده
envoi U مامور نماینده
manufacturer's agent U نماینده تولیدکننده
manufacturer's agent U نماینده سازنده
sales representative U نماینده فروش
sales agent U نماینده فروش
representative elements U عناصر نماینده
priority indicator U نماینده اولویت
permanent deligate U نماینده دایمی
pathognomic U نماینده ناخوشی
overseas agent U نماینده خارجی
opostolic delegate U نماینده پاپ
pathognomomical U نماینده ناخوشی
stack indicator U نماینده پشته
walking delegate U نماینده سیار
marker ship U کشتی نماینده
manufacturers' agent U نماینده تولیدکننده
sole agent U نماینده انحصاری
representation U تمثال نماینده
election U انتخاب نماینده
Member of Parliament U نماینده مجلس
deputations U نماینده نمایندگی
deputy U وکیل نماینده
deputation U نماینده نمایندگی
represents U نماینده بودن
represented U نماینده بودن
legates U نماینده پاپ
Members of Parliament U نماینده مجلس
envoy U مامور نماینده
represent U نماینده بودن
representations U تمثال نماینده
envoys U مامور نماینده
legate U نماینده پاپ
jack and gill U دونامه نماینده ........
parliamentarians U نماینده مبرز
consular agent U نماینده کنسولی
deputies U وکیل نماینده
check indicator U نماینده مقابله
by depty U بوسیله نماینده
assignee U نماینده مامور
parliamentarian U نماینده مبرز
forwarding agent U نماینده حمل و نقل
exponent U شرح دهنده نماینده
shipping agent U نماینده شرکت کشتیرانی
officially represented U دارای نماینده رسمی
regent U نماینده پادشاه رئیس
legate U نماینده پاپ حاکم
phraseogram U خط یا خطوط نماینده عبارات
polyphonic U نماینده چندین صدا
polyphonous U نماینده چندین صدا
envoy extraordiinary U نماینده فوق العاده
delegacy U نماینده هیئت نمایندگان
debt collecting agency U نماینده وصول مطالبات
legates U نماینده پاپ حاکم
regents U نماینده پادشاه رئیس
exponents U شرح دهنده نماینده
to act for somebody U نماینده کسی بودن
special agent U وکیل یا نماینده مقیدالوکاله
senator U نماینده مجلس سنا
guidon U پرچم نماینده واحد
senators U نماینده مجلس سنا
full length U نماینده تمام قدانسان
home service agent U نماینده فروش داخلی
ho stands for water U نماینده اب است O2H
factor U حق العمل کار نماینده
factors U حق العمل کار نماینده
overseas agent U نماینده درکشور بیگانه
lord lieutenant U نماینده پادشاه در ایالات
restricts U منحصر کردن دچار تضییقات کردن
restricting U منحصر کردن دچار تضییقات کردن
restrict U منحصر کردن دچار تضییقات کردن
ship's husband U مباشر و مالک نماینده کشتی
agent U نماینده عامل شیمیایی خرج
typify U نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
agents U نماینده عامل شیمیایی خرج
legates U ایلچی نماینده تام الاختیار
typified U نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
syndic U نماینده یا وکیل یک شرکت یادانشگاه
typifies U نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
typifying U نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
g man U نماینده مخصوص دایره بازرسی
genotype U نوع معرف و نماینده یک جنس
impersonify U ادم ساختن نماینده بودن از
delegation U اعزام نماینده هیات نمایندگی
delegations U اعزام نماینده هیات نمایندگی
unseats U محروم کردن نماینده از کرسی
unseating U محروم کردن نماینده از کرسی
unseated U محروم کردن نماینده از کرسی
unseat U محروم کردن نماینده از کرسی
marker ship U ناو نماینده یاجلودار ستون
legate U ایلچی نماینده تام الاختیار
symptomatic U مطابق نشانه بیماری نماینده
subagent U عامل دست دوم نماینده فرعی
laboriously U ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
to act [as somebody] U عمل کردن [به عنوان نماینده کسی]
residents U نماینده سیاسی دولت استعمارگر در کشورمستعمره
resident U نماینده سیاسی دولت استعمارگر در کشورمستعمره
lexigraphy U یکجور خط که هر حرف ان نماینده واژه ایست
High Commissioner U نماینده عالیرتبه کشوری درکشور دیگر
he voted by proxy U بوسیله وکیل یا نماینده رای داد
High Commissioners U نماینده عالیرتبه کشوری درکشور دیگر
lagate a latere U نماینده پاپ که دارای اختیارات کامل باشد
program music U موزیکی که نماینده یک رشته رویدادهاو منظره ها باشد
to speak on behalf of [as representative] U از طرف [کسی] صحبت کردن [به عنوان نماینده]
residency U محل اقامت نماینده دولت استعمارگر در کشورمستعمره
coloury U دارای رنگی که نماینده خوبی کالایی است
persona grata U نماینده سیاسی مورد قبول کشور دیگر
confining U محدود کردن منحصر کردن
confine U محدود کردن منحصر کردن
phonotypy U چاپ با حروفی که هرکدام نماینده یک صدای معینی است
state attorney U نماینده دولت در دادگاه مدعی العموم استان یاکشور
state's attorney U نماینده دولت در دادگاه مدعی العموم استان یاکشور
proxy U نماینده صاحب سهم در مجمع عمومی صاحبان سهام وکیل
jeap &gill U دو نام نماینده برای پسران ودختران که درحکایات یامثل هابگویند
embassy U سفارت کبری نماینده ویژهای که نزد دولت خارجی فرستاده شود
noting U نامهای که به وسیله نماینده سیاسی به حکومت خارجی تسلیم میشودaide-memoire
liberal gift U بخششی که نماینده رادی ونظری بلندی دهنده باشد بخشش کافی
embassies U سفارت کبری نماینده ویژهای که نزد دولت خارجی فرستاده شود
note U نامهای که به وسیله نماینده سیاسی به حکومت خارجی تسلیم میشودaide-memoire
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com